نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: رابطه قبلی همسر

843
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2021
    شماره عضویت
    47615
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    رابطه قبلی همسر

    با سلام
    بنده و خانمم سه ساله باهم ازدواج کردیم و زندگی بسیار خوب و آرومی داشتیم. طوری که تا بحال کوچکترین دعوایی که حتی یه روز طول بکشه نداشتیم. همسر سطح سوادش پایین بود و آدم ساده ایی بود و دیوانه وار منو دوست داشت یا من اینطور فکر میکردم. هر جا که بود برای من بیقراری میکرد و اصرار داشت همیشه پیشش باشم. اما یه مدت همیشه کلافه و عصبی بود. مدام پرخاشگری میکرد. اما من گفتم شاید به خاطر شرایط زندگی مونه. اما به مرور دیدم مشکوک شده و مدام با گوشیش ور میره. من هم به خاطر اعتمادی که این چند سال در من ایجاد کرده بود، اصلا گوشیش رو چک نمیکردم و حتی رمزش رو نمی پرسیدم. اما بعد یه دوره که مشکوک بود، گفتم چرا رو گوشیت رمز میذاری که کمی فکر کردو بعدش خودش رمز گوشیش رو داد. از اون روز من همیشه گوشیش رو چک میکردم تا بالاخره پیامهایی دیدم که به یک پسر داده بود. دنیام خراب شد. وقتی ازش توضیح خواستم خودش اعتراف کرد و گریه و زاری که این مال دوران مجردیمه و دست از سرم بر نمیداره و مدام دنبال به هم زدن زندگی منه. منم فقط خواستم باهاش حرف بزنم که راضی بشه دست از سر زندگیم برداره. اما ادامه دار شده و مدام منو تهدید به خودکشی و آبروریزی میکرده منم نمی دونستم ویکار کنم تا بالاخره خواستم تو گوشیم رو ببینی چون نمی تونستم مستقیم بهت بگم کمکم کنی. الان خیلی پشیمونه. میگه به حدی داغون بودم که حتی حاضر بودم منو بکشی ولی از این قضیه نجاتم بدی. چند ماه باهاش حرف زده و به قول خودش فقط درباره این بوده که از زندگیش بره بیرون. الان من داغون شدم. سه ماهه هیچ کاری نمیتونم انجام بدم و به شدت افسرده شدم. مدام میگم ایکاش هیچوقت نمی فهمیدم. هیچ چیزی حتی برای لحظه ای حواسم رو پرت نمیکنه. مدام به این اتفاق بد فکر میکنم. واقعا درموندم. به خاطر گریه هاش و خواهش هاش حاضر شدم گذشت کنم و به کسی نگم. اما واقعا هیچ آرامشی ندارم و زندگیم رو از دست رفته می بینم. نمیدونم چی میشه آینده؟ لطفا راهنمایی کنید.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Nov 2018
    شماره عضویت
    39631
    نوشته ها
    1,440
    تشکـر
    0
    تشکر شده 473 بار در 393 پست
    میزان امتیاز
    7

    پاسخ : رابطه قبلی همسر

    سلام به شما دوست عزیز
    قابل درک هست که این شرایط برای شما با فشار روحی زیادی همراه شده است اما بهتر است در این مسیر به شناختی که در این سه سال نیز نسبت به همسرتان کسب کرده اید توجه کنید چون ممکن است واقعیت همان باشد که همسرتان بیان کرده است در هرصورت در این مواقع ممکن است فرد بخاطر ترس و تهدید در یک رابطه اشتباه بماند و در این مسیر بهتر است که با ایشان همراه شوید در اول این رابطه را خودش تمام کند و به فرد مقابل بیان کنند که حتی اگر خودکشی کند به ایشان ارتباطی ندارد و هرگونه مزاحمت را از طریق پلیس فتا پیگیری می کنند چون اینگونه افراد اگر متوجه شون فرد میترسد سعی می کنند با تهدید رابطه را برای خودش نگهدارد.
    در این مسیر در مورد زندگی مشترکتان بهتر است به فردی دیگری جز روانشناس این موضوع را بیان نکنید چون اگر بخواهید به زندگی مشترکتان ادامه بدهید این مسیر یعنی آگاهی خانواده و دوستان می تواند سالها مشکلات بیشتر و حساسایت های زیادی را ایجاد کند.
    در این مسیر بهتر است مشاوره خیانت را با حضور هردویتان تجربه کنید در این حال می توانید با کمک رواننشاس این مسیر را بازسازی کنید و یا حتی اگر خواستید تصمیم به جدایی هم بگیرید هردوی شما با سنجش همه موارد و حمایت روبرو باشید.

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2021
    شماره عضویت
    47615
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    1
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : رابطه قبلی همسر

    خیلی ممنون. حقیقتا من اصلا گوشیش رو چک نمیکردم و حتی رمز گوشیش رو نمی پرسیدم. احساس میکردم شاید حرف خصوصی با دوستاش داشته باشه و نخواد من ببینم. الان که فکر میکنم شاید همین کار زمینه رو برای این اتفاق بد تو زندگیم فرآهم کرد. چون اگه رمز میدونستم همیشه، نمی تونست انقدر زیاد حرف بزنه. خودش رمز گوشیش رو بعد مدتها بهم داد تا به قول خودش پیامهای طرف رو ببینم و از این طریق متوجه داستان بشم. خودش میگه چون خواهر یا دوست مطمئن نداشتم و از طرفی با برادرهام راحت نبودم، احساس کردم تو بدونی بهتره. میگه گفتم اگه تو بدونی تا آخر عمرم ترس و استرس اون فرد ازم دور میشه. همسرم خیلی ساده و ترسوه. به خاطر همین طرف از ترسش سواستفاده کرده و با تهدید و التماس ازش خواسته باهاش حرف بزنه. همسرم میگه من فقط حرف زدم و اصلا راضی به دیدار و عکس و اینا نشدم. میگه حرف زدن هم به این خاطر بوده که متقاعدش کنم از زندگیم بره بیرون. کل صحبت هاشون به گفته خودش در این باره بوده. همسرم خیلی مظلوم و ستمدیده اس. گذشته بسیار سختی داشته و تو خانواده همیشه ترسوندنش.نذاشتن مشکلاتش رو بیان کنه. میگه در صورت هر مشکلی من رو مقصر میدونستن. این قضیه هم از سر همین ترس نتونستم به کسی بگم.
    ولی الان من بشدت ناراحتم که همسرم این همه مدت با یه غریبه صحبت کرده و حریم دونفرمون تخریب شده. هر لحظه تو فکرشم و عذاب میکشم. چون اعتماد فوق‌العاده من باعثش بوده. الان چیکار کنم؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

من، که، اما، به،

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد